کد مطلب:328023 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:344

سوره بقره ، آیه 221


و لا تنكحوا المشركات حتی یومن و لامه مؤ منه خیر من مشركة و لو اعجبتكم و لا تنكحوا المشركین حتی یومنوا و لعبد مؤ من خیر من مشرك و لو اعجبكم اولئك یدعون الی النار و اللّه یدعوا الی الجنة و المغفره باذنه ویبین ءایته للناس لعلهم یتذكرون (221)





ترجمه آیه

با زنان مشرك ازدواج مكنید تا ایمان آورند و یك كنیز باایمان بهتر است از خانمی مشرك هر چند آن خانم مورد شگفت و خوشایندتان باشد و با مردان مشرك ازدواج مكنید تا ایمان آورند كه یك برده مؤ من از آقائی مشرك بهتر است هر چند كه مورد شگفت و خوشایند شما باشد آری مشركین شما را به سوی آتش دعوت می كنند و خدا به سوی جنت و مغفرتی به اذن خود می خواند و آیات خود را برای مردم بیان می كند تا شاید متذكر شوند. (221)

بیان آیه





ولا تنكحوا المشركات حتی یومن ...





راغب در مفردات می گوید كلمه نكاح در اصل لغت به معنای عقد نكاح بوده

بعنوان استعاره در عمل زناشوئی استعمال شده ، و این محال است كه در اصل لغت به معنای عمل زناشوئی بوده و سپس استعاره شده باشد در عقد ازدواج ، برای اینكه تمامی الفاظی كه عمل زناشوئی را افاده می كنند، كنایات هستند (و هیچ لفظی در برابر این عمل وضع نشده )، چون همه مردم گفتگوی از آن را زشت می دانند، و با این حال محال است كسی كه می خواهد به مخاطب خود از یك عمل مشروع و پسندیده خبر دهد، و بگوید: من با فلانی ازدواج كرده ام ، تعبیری كند كه تنها در هنگام فحش دادن استعمال می شود.

این بود گفتار راغب و گفتار درستی است ، چیزی كه هست باید این را هم می گفت ، كه منظور از عقد علقه زوجیت است ، نه عقد لفظی (كه بین هر ملت و مذهبی در هنگام مراسم ازدواج خوانده می شود).

معنا و مراتب شرك به موارد استعمال كلمه (مشرك ) و (كافر)

و كلمه (مشركات ) اسم فاعل از مصدر اشراك ، یعنی شریك گرفتن برای خدای سبحان است ، و معلوم است كه شریك گرفتن مراتب مختلفی از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور كه كفر و ایمان هم از این نظر دارای مراتبند.

مثلا اعتقاد به اینكه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بتها را شفیعان درگاه خدا گرفتن ، شركی است ظاهر، و از این شرك كمی پنهان تر شركی است كه اهل كتاب دارند، و برای خدا فرزند قائلند، و مخصوصا مسیح و عزیر را پسران خدا می دانند.

و به حكایت قرآن می گویند: (نحن ابناء اللّه و احباوه ) و این نیز شرك است ، از این هم كمی مخفیتر اعتقاد به استقلال اسباب است ، اینكه انسان مثلا دوا را شفا دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، این نیز یك مرتبه از شرك است ، و همچنین ضعیف تر و ضعیف تر می شود، تا برسد به شركی كه به جز بندگان مخلص خدا احدی از آن بری نیست ، و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالی و توجه به غیر خدای عزوجل ، پس همه اینها شرك است .

اما این باعث نمی شود كه ما كلمه (مشرك ) را بر همه دارندگان مراتب شرك اطلاق كنیم ، همچنانكه می دانیم اگر مسلمانی نماز و یا واجبی دیگر را ترك كند، به آن واجب كفر ورزیده ، ولی كلمه (كافر) را بر او اطلاق نمی كنیم ،خدای تعالی ترك عمل حج را كفر خوانده ، و فرموده : (و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من كفر فان اللّه غنی عن العالمین )

ولی چنین كسی را كافر نمی خوانیم ، بلكه فاسقی است كه به یكی از واجبات خدا كفر ورزیده و بر فرض هم كه بتوانیم اطلاق كنیم ، باید بگوئیم فلانی كافر به حج است . و همچنین سایر صفاتی كه در قرآن استعمال شده ، مانند صالحین و قانتین ، و شاكرین ، و متطهرین ، و یا فاسقین ، و ظالمین ، و و و، برابر و معادل افعالی كه این صفات از آنها مشتق شده نیستند، (كسی كه یك عمل صالح ، و یك عبادت ، و یك شكر، و یك طهارت ، و یك فسق ، و یك ظلم كرده ، صالح و قانت و شاكرو متطهر و فاسق و ظالم خوانده نمی شود) و این واضح است ، پس این عناوین را نام یا صفت كسی كردن ، حكمی دارد، و صرف نسبت دادن فعل به آن كس حكمی دیگر.

در قرآن كریم كلمه (مشرك ) بر غیر اهل كتاب اطلاق شده و اطلاق آن براهل كتاب ثابت و معلوم نیست

علاوه بر اینكه این معنا به روشنی معلوم نشده ، كه قرآن كریم كلمه مشرك را بر اهل كتاب هم اطلاق كرده باشد، به خلاف لفظ كافرین ، بلكه تا آنجا كه می دانیم این كلمه بر غیر اهل كتاب اطلاق شده ، مثلا فرموده : (لم یكن الذین كفروا من اهل الكتاب ، و المشركین منفكین ، حتی تاتیهم البینه ).

و یا فرموده : (انما المشركون نجس ، فلا یقربوا المسجد الحرام ) و یا فرموده : (كیف یكون للمشركین عهد) و نیز می فرماید: (و قاتلوا المشركین كافة ) و باز می فرماید:(قاتلوا المشركین حیث وجدتموهم ) و مواردی دیگر.

و اما اینكه فرمود: (و قالوا كونوا هودا او نصاری تهتدوا، قل بل ملة ابراهیم حنیفا، و ما كان من المشركین ) منظورش از مشركین یهود و نصاری نیست ، تا تعریضی بر اهل كتاب باشد، و در نتیجه با گفته ما منافات داشته باشد، بلكه ظاهرا منظور غیر اهل كتاب است ، به قرینه اینكه در آیه ای دیگر فرموده : (ما كان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولكن كان حنیفا مسلما و ما كان من المشركین ).

چون از این آیه استفاده می شود كلمه (حنیف ) تعریضی بر یهود و نصاری است ، نه جمله (و ما كان من المشركین )، چون حنیف به معنای بری ء بودن ساحت ابراهیم از انحراف از وسط به طرف افراط و تفریط است ، به طرف مادیت محضه یهود، و معنویت محضه نصارا، و كلمه (مسلما) تعریض بر مشركین است ، چون می فهماند كه ابراهیم تنها تسلیم خدا بود، و چون بت پرستان برای او شریكی نمی گرفت .

و همچنین آیات زیر كه در آنها كلمه مشركین آمده ، با گفتار ما منافاتی ندارد چون در اینها منظور از این كلمه معنای وصفی و اسمی آن نیست ، بلكه منظور كسانی است كه گاهگاهی شرك از آنان سر می زند، و آن آیات این است : (و ما یومن اكثرهم باللّه ، الا و هم مشركون ) (انما سلطانه علی الذین یتولونه ، و الذین هم به مشركون ) چون می دانیم مؤ منین هم كه احیانا گناه می كنند، در حال گناه در تحت تسلط شیطانند پس این شرك شرك مشركین اصطلاحی نیست ، شركی است كه بعضی از مؤ منین و بلكه همه آنان سوای افرادی انگشت شمار یعنی اولیای مقرب و عباد صالحین گرفتار آن می شوند.

ظاهر آیه شریفه تحریم ازدواج با زن و مرد بت پرست است نه ازدواج بااهل كتاب

پس از این بیان كه قدری هم طولانی شد، این معنا روشن گردید كه ظاهر آیه شریفه كه می فرماید: (و لا تنكحوا المشركات ) تنها می خواهد ازدواج با زن و مرد بت پرست را تحریم كند، نه ازدواج با اهل كتاب را.

پس از اینجا فساد گفته بعضی روشن می شود كه گفته اند: آیه شریفه ناسخ آیه سوره مائده است ، كه می فرماید: (الیوم احل لكم الطیبات ، و طعام الذینّ اوتوا الكتاب حل لكم ، و طعامكم حل لهم ، و المحصنات من المؤ منات ، و المحصنات من االذینّ اوتوا الكتاب من قبلكم ).

و نیز فساد این گفتار كه گفته اند: آیه مورد بحث كه می فرماید (با زنان مشركه ازدواج نكنید)، و آیه : (و لا تمسكوا بعصم الكوافر) ناسخ آیه مائده هستند، و نیز اینكه گفته اند: آیه سوره مائده ناسخ دو آیه سوره بقره و ممتحنه هستند روشن می گردد.

عدم تعارض و عدم وقوع نسخ بین آیات سوره بقره و آیات سوره مائده و ممتحنه

و وجه فساد آنها این است كه آیه سوره بقره به ظاهرش شامل اهل كتاب نمی شود، و آیه سوره مائده تنها شامل اهل كتاب است پس هیچ منافاتی میان آن دو نیست ، تا بگوئیم آیه سوره بقره ناسخ آیه سوره مائده و یامنسوخ به آن است ، و همچنین آیه سوره ممتحنه ، هر چند عنوان (زنان كافر) در آن مورد بحث واقع شده ، و این عنوان ، هم شامل اهل كتاب می شود، و هم مشركین ، چون كلمه (كافر) اهل كتاب را هم به اینطور شامل می شود، كه با صدق آن دیگر نام مؤ من برایشان صادق نباشد، به شهادت اینكه فرموده : (من كان عدو اللّه و ملائكته و رسله و جبریل ومیكال ، فان اللّه عدو للكافرین ).

الا اینكه ظاهر آیه به بیانی كه در همان سوره خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی این است كه اگر مردی مسلمان شد، در حالی كه زنی كافر در عقد دارد حرام است كه دیگر به عقد آن زن وقعی بنهد، و خلاصه او را به همسری خود باقی بگذارد، مگر اینكه او نیز ایمان بیاورد آن وقت مرد می تواند به عقد سابق همسرش اعتبار قائل باشد، و این معنا هیچ دلالتی برازدواج ابتدائی با اهل كتاب ندارد.

و بر فرض كه تسلیم شویم ، و بگوئیم : دو آیه نامبرده یعنی آیه بقره و آیه ممتحنه دلالت دارد بر حرمت ازدواج ابتدائی با زن اهل كتاب ، باز هم ناسخ آیه مائده نمی شوند، برای اینكه آیه مائده بطوریكه از سیاقش ‍ برمی آید در مورد امتنان و تخفیف نازل شده ، و چنین موردی قابل نسخ نیست بلكه تخفیفی كه از آن استفاده می شود حاكم بر تشدیدی است كه از آیه بقره فهمیده می شود، پس اگر نسخی در میان شده باشد، باید بگوئیم آیه سوره مائده ناسخ است .

علاوه بر اینكه سوره بقره اولین سوره ای است كه بعد از هجرت در مدینه نازل شده ، و سوره ممتحنه در مدینه قبل از فتح مكه نازل شده ، و سوره مائده آخرین سوره ای است كه بر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) نازل گشته ، و این سوره نمی تواند منسوخ واقع شود، چون بعد از آن ، آیه ای نازل نشده ، و معنا ندارد آیات سوره های قبل ناسخ آن باشد.





و لامة مؤ منة خیر من مشركة و لو اعجبتكم





ملاك شایستگی در طرف ازدواج ایمان است نه مزایای اعتباری دیگر

ظاهرا مراد از امة مؤ منه كنیز باشد، كه در مقابل حره (زن آزاد) است ، و مردم در روزگاری كه برده داری معمول بود كنیزان را خوار می شمردند، و از اینكه با آنها ازدواج كنند عارشان می آمد، و اگر كسی این كار را می كرد سرزنشش می كردند، پس اینكه در آیه كنیز را مقید به مؤ منه كرد، ولی مشركه را مقید به حریت نكرد، با اینكه گفتیم مردم كنیز را خوار می شمردند، و از ازدواج با آنان احتراز داشتند، خود دلیل بر این است كه می خواهد بفرماید: زن با ایمان هر چند كه كنیز باشد بهتر است از زن مشرك ، ولو آزاد باشد، و دارای حسب و نسب و مال و سایر مزایائی باشد كه عادتا خوشایند انسان است .

بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از كلمه (امة ) و همچنین كلمه (عبد) درجمله بعدی ، كنیز و غلام نیست ، بلكه كنیز خدا و بنده خدا است ، ولی این حرف احتمال بعیدی است .





و لا تنحكواالمشركین حتی یومنوا، ولعبد مؤ من خیر من مشرك ...





گفتار در این جمله همان گفتاری است كه در جمله قبلی گذشت .





اولئك یدعون الی النار، و اللّه یدعوا الی الجنة و المغفرة باذنه ...





این جمله اشاره است به حكمت تحریم آن دو قسم ازدواج ، می فرماید، مشركین از آنجا كه اعتقاد به باطل دارند راه ضلالت را طی می كنند، قهرا ملكات رذیله كه باعث جلوه یافتن كفر و فسوق در نظر آدمی است ، و انسان را از دیدن طریق حق و حقیقت كور می كند، در دلهاشان رسوخ می یابد، بطوریكه گفتار و كردارشان دعوت به شرك می شود، و به سوی هلاكت راهنمائی می كند، و بالاخره آدمی را به آتش ‍ می كشاند.

پس مشركین چه زن و چه مردشان به سوی آتش دعوت می كنند، ولی مؤ منین بر خلاف آن با سلوك راه ایمان و اتصافشان به لباس تقوا انسان را به زبان و عمل به سوی جنت و مغفرت می خوانند، و به اذن خدا هم می خوانند، چون خدا اجازه شان داده كه مردم را به سوی ایمان دعوت كنند، و به رستگاری و صلاح كه سرانجامش جنت و مغفرت است راه بنمایانند.

در این آیه جا داشت بفرماید:(اولئك یدعون الی النار، و هولاء یدعون الی الجنة و المغفرة )، آنها به سوی آتش دعوت می كنند، و مؤ منین به سوی جنت و مغفرت ، ولی فرمود و خدا به سوی جنت و مغفرت ، و این بدان جهت بود كه بفهماند مؤ منین در دعوتشان به سوی جنت و مغفرت و بلكه در تمامی شؤ ون وجودشان خود را مستقل از پروردگار خود نمی دانند، و خدا را ولی خود می دانند، همچنانكه خدا هم فرمود: (واللّه ولی المؤ منین ).

و در آیه شریفه وجهی دیگر است ، و آن این است كه بگوئیم : مراد از دعوت خدا به سوی جنت و مغفرت همان حكمی است كه در صدر آیه تشریع كرده ، و فرمود: با زنان مشركه ازدواج نكنید، تا ایمان بیاورند...، چون همین نهی مؤ منین از همنشینی و معاشرت با كسی كه معاشرت و نزدیك شدن با او، و انس گرفتن با او، جز دوری از خدای سبحان ثمری ندارد و تحریك مؤ منین به معاشرت با كسی كه نزدیكی با او نزدیك شدن به خدای سبحان ، و یادآوری آیات او، و مراقبت امر و نهی او است ، خود دعوتی است از خدا به سوی جنت ، و مؤ ید این معنا تذییل آیه است به جمله (و یبین آیاته للناس لعلهم یتذكرون ) البته ممكن هم هست دعوت را اعم از دعوت اولی و دومی بدانیم ، تا آیه شامل هر دو وجه بشود، كه در این صورت سیاق خالی از لطفی مخصوص نخواهد بود. (دقت فرمائید)

بحث روایتی

(در شاءن نزول آیه شریفه و لا تنكوا المشركات حتی یؤ من ...)

در مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث آمده : كه این آیه درباره مرثدبن ابی مرثد غنوی نازل شده ، كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) او را به مكه فرستاد تا عده ای از مسلمانان را از مكه بیاورد، و چون او مردی شجاع و قوی بود، در مكه زنی به نام عناق او را به سوی خود خواند، و مرثد از این كار امتناع ورزید، با اینكه در جاهلیت دوست هم بودند، عناق گفت ، میل داری با من ازدواج كنی ؟ مرثد گفت : باید از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) اجازه بگیرم ، و چون به مدینه برگشت : از آن جناب اجازه خواست تا با عناق ازدواج كند (این آیه نازل شد).

مولف : این معنا را سیوطی هم در الدر المنثور از ابن عباس روایت كرده .

و نیز در الدرالمنثور است كه واحدی در ذیل این آیه از طریق سدی از ابی مالك از ابن عباس روایت كرده كه گفته : آیه (و لامة مؤ منة خیر من مشركة ) درباره عبد اللّه بن رواحه نازل شد، كه كنیزی سیاه داشت ، روزی بركنیز خود خشم كرد، و او را لطمه ای زد، پس از آنكه خشمش فرو نشست ، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) شد، و داستان خود را عرضه داشت ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) پرسید وضع كنیزت چگونه است ؟ عرضه داشت روزه می گیرد، و نماز می خواند، و وضو را نیكو می گیرد، و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت تو می دهد، فرمود: ای عبداللّه كنیز تو مؤ منه است ، عبداللّه گفت حال كه او را مؤ منه می دانی به آن خدائی كه تو را به حق مبعوث فرموده : آزادش می كنم ،

و با او ازدواج می نمایم ، و همین كار را كرد، مردم كه این را شنیدند او را ملامت كردند، (كه تو با كنیزی ازدواج كردی )؟ و این مردم ازدواج با زنان و مردان مشرك را به خاطر اینكه حسب و نسبی معین دارند دوست می داشتند، خدای تعالی این آیه را فرستاد، و در آن فرمود: (كنیز با ایمان بهتر است از زن آزاد مشرك ).

و نیز در آن كتاب از مقاتل روایت كرده كه در ذیل جمله : (و لامة مؤ منة ) گفته است : به ما چنین رسیده كه منظور از امه نامبرده كنیزی از حذیفه بود كه حذیفه او را آزاد كرد و با او ازدواج نمود.

مولف : میان این روایات كه در شاءن نزول آیه وارد شده منافات نیست ، چون ممكن است چند نفر با كنیز خود ازدواج كرده باشند، و مورد ملامت واقع شده باشند آنگاه این آیه در پاسخ همه ایراد كنندگان نازل شده باشد.

البته در این میان روایات متعارضه ای هست كه در خصوص جمله (و لا تنكحوا المشركات حتی یؤ من ...) وارد شده مبنی براینكه این جمله ناسخ آیه : (والمحصنات من االذینّ اوتوا الكتاب من قبلكم )، و یا منسوخ آن است ، كه ان شاء اللّه در تفسیر سوره مائده از نظر خواننده خواهد گذشت .